انسان نمی داند در لحظه آینده چه پیش خواهد آمد.

او خواهان دانستن این موضوع است.

بنابر این، به دنبال تضمین می گردد.

او در جستجوی اطمینان است.

اما کجاست این اطمینان و چه نیازی به آن است؟

فراموش مکن که

همین تضمین و اطمینان است که عشق را می­کُشد.

به زن و شوهرهایی نگاه کن که عشق را قربانیِ سرابِ اطمینان کرده­اند.

عاشق که از معشوق سفته و مهر و امضای وفاداری نمی­گیرد!

عشق یا هست و یا نیست.... شقٌِ سومی ندارد.

 

عشق کاغذی، به گُل کاغذی می ماند.

عشق حقیقی، شبیه گُلِ واقعی­ست.

زنده است. می بالد.

گُلِ واقعی، حساس است. لطیف است.

گُلِ واقعی، ثابت و یکنواخت و جامد نیست.

گُلِ واقعی، شکننده نیز هست.

عشق، چالش آفرین است،

اما اگر خاطر تو مجموع باشد

و تو به مرکز ِ وجود خویش عنایت داشته باشی،

این چالش ها گام های عشق تو را تواناتر می سازند.

چالش های زندگی،

ریشه های هستی تو را عمیق تر

و بال های حضور تو را در جهان، گسترده تر می کنند.