-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 12:44
باز درآمد به بزم مجلسیان دوست دوست گر چه غلط میدهد نیست غلط اوست اوست گاه خوش خوش شود گه همه آتش شود تعبیههای عجب یار مرا خوست خوست نقش وفا وی کند پشت به ما کی کند پشت ندارد چو شمع او همگی روست روست پوست رها کن چو مار سر تو برآور ز یار مغز نداری مگر تا کی از این پوست پوست هر کی به جد تمام در هوس ماست ماست هر کی چو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 11:58
عشق به هیچ دلیلی محتاج نیست عشق دلیل خود است عشق برای عشق است، نه برای چیز دیگر
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آذرماه سال 1388 12:35
جنگیدن با دشمنی که از آن نفرت داری آسان است. سخت، جنگیدن با آنهاییست که دوستشان داری. اینجاست که شجاعت معنی پیدا می کند.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 11:13
لطفش آسایش ما مصلحت وقت ندید ورنه از جانب ما دلنگرانی دانست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 23:16
بگذار "عشق" خاصیت تو باشد، نه رابطه خاص تو با کسی.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 مردادماه سال 1388 19:40
زهر اندر کام عاشق شهد گردد در زمان
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 تیرماه سال 1388 12:11
کعبه و بتخانه ای در عالم توحید نیست عاشق یکرنگ دارد قبله گاه از ۶جهت
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1388 20:08
حاشا که چشم از آن روی برکنیم
-
حاضر غایب
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 17:12
کی حاضره؟ کی غایب؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 خردادماه سال 1388 18:19
عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود هرکس از این داغ ٬بر چهره نشانی دارد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 فروردینماه سال 1388 20:11
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 فروردینماه سال 1388 23:04
عجب
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 فروردینماه سال 1388 17:03
گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 22:03
ای خداوند٬ یکی یار جفاکارش ده دلبری عشوه ده سرکشِ خونخوارش ده تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 23:10
گر رَوَد دیده و عقل و خِرد و جان تو مرو که مرا دیدن تو بهتر از ایشان٬ تو مرو
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1387 18:12
یادم باشد که حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دلِ کسی بلرزد راهی نروم که بیراه باشد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار خوش است همه چیز رو به راه است و بر وفق مراد است و خوب تنها دلِ ما دل نیست............
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 12:15
عشق از اول سرکِش و خونی بُود تا ؛گریزد؛ هرکه ؛بیرونی؛ بُود
-
از نگاه مولانا
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1387 15:46
در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد: و آن آگاهی است و تنها یک گناه: وآن جهل است و در این بین ، باز بودن و بسته بودن چشم ها، تنها تفاوت میان انسان های آگاه و نا آگاه است. نخستین گام برای رسیدن به آگاهی توجه کافی به کردار ، گفتار و پندار است. زمانی که تا به این حد از احوال جسم، ذهن و زندگی خود با خبر شدیم، آن گاه معجزات رخ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1387 14:09
درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود . پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟ از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و ... حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 تیرماه سال 1387 17:14
مرا عقیق تو باید شکر چه سود کند مرا جمال تو باید قمر چه سود کند چو مست چشم تو نبود شراب را چه طرب چو همرهم تو نباشی سفر چه سود کند چو یوسفم تو نباشی مرا به مصر چه کار چو رفت سایه سلطان حشر چه سود کند چو آفتاب تو نبود ز آفتاب چه نور چو منظرم تو نباشی نظر چه سود کند لقای تو چو نباشد بقای عمر چه سود پناه تو چو نباشد سپر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1387 18:58
و همچنان که می رفتند٬ او [عیسی مسیح] وارد دهکده ای شد. و زنی به نام مرتاه او را به خانه اش مهمان کرد. مرتاه خواهری به نام مریم داشت که پیش پای عیسی نشسته بودو به سخن او گوش می سپرد. اما مرتاه که گرفتار خدمت به او بود٬ بر آشفت. پس به کنار عیسی آمد و گفت: - «مولای من! آیا اهمیت نمی دهی که خواهرم من را در خدمت گزاری به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 تیرماه سال 1387 20:04
گاهی قوز کردن باعث تعجبم می شود و هر وقت قوز می کنم، مطمئنم یک جای کار ایراد دارد. آن وقت، پیش از آنکه دلیل ناراحتی ام را کشف کنم، وضعیت پشتم را درست می کنم و صاف و برازنده تر می شوم. وقتی پشتم را راست می کنم، پی می برم که همین تغییر شکل ساده کمکم می کند تا به کاری که می کنم، اعتماد بیشتری داشته باشم. برازندگی و شیک...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 خردادماه سال 1387 01:50
اگر صد همچو من گردد هلاک او را چه غم دارد که نی عاشق نمی یابد٬ که نی دل خسته کم دارد مرا گوید: «چرا چشمت رقیب روی من باشد؟» بدان در پیش خورشیدش همی دارم که نم دارد اگر مشهور شد شـورم٬ خــدا داند که معذورم کاسیر حُکم آن عشقم که صد طبل و عَلَم دارم مـرا یــار شکر ناکم اگـر بنشـانـد بر خـاکم چرا غم دارد آن مفلس؟ که یار...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 23:03
به عشق آشکار شویم و به رنج
-
مانوئل به بهشت می رود
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 21:44
مانوئل مدتی بعد از بازنشستگی و بعد از آنکه کمی از آزادی اش لذت برد و مجبور نبود سرساعت مشخصی بیدار شود و هر کاری دلش می خواست کرد٬ دچار افسردگی می شود. احساس بی فایدگی می کند٬ از جامعه ای که آنقدر به رشدش کمک کرده٬ دور مانده. بچه هایش بزرگ شده اند و رفته اند٬ معنای زندگی را نمی فهمند٬ هرچند هیچ وقت سعی نکرده به سؤال...
-
مانوئل مردی آزاد است
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 16:11
مانوئل سی سال بی وقفه کار کرده٬ بچه ها را سر و سامان داده٬ سرمشق خوبی برای آنها بوده٬ تمام وقتش را وقف کارش کرده و هرگز نپرسیده: «کاری که می کنم آیا معنایی دارد؟» تنها دغدغه اش این است که فکر می کند هرچه سرش شلوغ تر باشد٬ در جامعه مهم تر است بچه هایش بزرگ می شوند و خانه را ترک می کنند٬ در کارش ترقی کرده. روزی می رسد...
-
مانوئل مردی مهم و ضروری است
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1387 16:53
مانوئل باید مدام سر خودش را شلوغ نگه دارد وگرنه فکر می کند زندگی اش معنا ندارد٬ فکر می کند دارد وقتش را تلف می کند٬ جامعه به او احتیاج ندارد٬ کسی دوستش ندارد٬ کسی او را نمی خواهد. پس همین که بیدار می شود٬ یک سلسله وظایف را انجام می دهد: اخبار تلویزیون را گوش می دهد (مبادا دیشب اتفاقی افتاده باشد)٬ روزنامه را می خواند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 22:13
دلتنگم و دیدار تو درمان من است بی رنگ رخت زمانه زندان من است بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی آنچز غم حجران تو بر جان من است
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1387 11:08
یـکــی لحــظه از او دوری نبـایــد کــزان دوری خـرابیـها فزاید به هر حالی که باشی پیش او باش که از نزدیـک بودن مهر زاید جـدایــی را چـرا مـی آزمـایــی؟! کسی مر زهر را چون آزماید؟ سرک بر آستان نه همچو مسمـار که گردون اینچنین سر را نساید
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 اسفندماه سال 1386 23:46
Eshq tanha ba eshq varzidan yaafte mishavad