برائت من النارفیق...

من٬ شخص شخیص مسعود٬ ملقب به امیر مسعود٬ باید از همین جا اعلام کنم که هیچ کس.... نه توجه نکردی چی شد... بلکه هیچ کس.... نخیر هیچ کس.... تا به حال پا به عرصه وجود نذاشته...

باید خدمتتون بگم که یک عده رفیق نما دور آدم جمع شدن... همشون چشم به مال و اموال این دنیا بستن.... دوستیاشون که صد رحمت به خاله خرسه... اینا تا پول داری رفیقتم اند... اینا هیچ کدوم هیچی از زنوگیشون نمیدونن.... من میخوام از اینجا اعلام کنم که آقایون خانوما تا به کی؟؟؟؟؟ شما ها اصلا چرایین؟؟؟ نظرتون از اینکه وجود دارین چیه؟؟؟؟ میدونم که چه ربطی داره ولی خوب اینو هم نباید از نظر دور داشت که چه ربطی داره....

شما اومدین به خاطر مسایل دنیوی٬ محیط زیبا٬ آرام٬ شاعرانه-عاشقانه٬ پر انرژی و دلباز این وبلاگ رو با مادیات... با یک سری حرفهای پوچ و واحی.... خدشه دار کردید...

اصلا شما چی میگین؟؟؟؟ شما ها که به عنوان مثلا دوست٬ حتی نمی دونین که من موقع تولد پنج کیلو و نیم نبودمو پنج کیلو و هشتصد و خورده ای بودم.... شما که حتی نمیدونین من خاله نداشته بیدم... شما که حتی نمیدونین من چند تا بچه دارم... به شما هم میشه گفت دوست؟؟؟؟؟ 

ای امینِ تیرتپر... میپری؟؟؟؟ تَپّر؟؟؟؟؟؟ تو تا کی میتپر تر تری؟؟؟؟؟؟؟
ای گلناز... تو هم تکلیفتو مشخص کن که از مطرودینی یا مقربین...
ای ساناز٬ تو مثلا کانادا بودی؟؟؟؟ تو مثلا U of T قبول شدی؟؟؟؟؟
ای مصطفی! تو واسه من عینک آفتابی میپری؟؟؟؟؟؟
ای علی! که و ما ادرئک ما العَلی!! تو اصلا مگه تو عمرت شام نخوردی؟؟؟؟ ادای ندید بدیدا رو در میاری... با یه باد تو هم جو زده میشی؟؟؟؟؟؟
ای ملیکا! تو با امین میپری؟؟؟؟
ای نوشین! تو اصلا چه میخی ای هستی؟؟ وسط این هیر و ویر گیر دادی که اینجا میخیه!!!!
ای مهران! تو مثلا آدم شدی؟؟؟ سالی یه بار میای اینجا و الکی جو درست میکنی؟؟؟؟؟
ای کورش! تو که مهربون بودی و هیچ وقت جز یک لبخنو جواب ندادی...
ای Imen! که خودتو تو این کُری بی مقصد  قاطی نکردی و در حاشیه امنیت بودی...
ای Lollipop! (اینم همان جوری بود)
ای سروش! که در این روزها کم پیدا شدی...
ای بهاره هم نمی نویسم چون درس داره...
ای دیگران!!!

آهای مردم... ای انسانها... فکر کردین که ما این چند روز بنایی نقاشی داریم و من کم آپدیت میکنم... کم آنلاین میشم... میتونین سو استفاده کنین؟؟؟؟؟
شانس آوردین من تایپ فارسیم هنورم کنده و گرنه....

الان دیگه خوابم میاد... اگه سوالی داشتین بگین.

نظرات 20 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:33 ق.ظ http://haleh.blogsky.com

چه خبر؟

مصطفی جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:39 ق.ظ http://moc

عسل جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:41 ق.ظ

سلام.............من اومدم.........من بی ترفم......ولی انم بگم که منم هستم......به خود اقای مسعود هم گفتم.......اگه قراره .....منم بله....:D
بدشم این که موفق باشید....تا بد.....

مصطفی جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:43 ق.ظ http://mocmousavi.persianblog.com

چی میگی هی الکی شلوغش کردی صداتو بیار پایین!!!
بابا یه شام بده قال قضیه رو بکن دیگه.
دادو بیدادراه انداختی مردم آرامش ندارن!!!از دست این وبلاگت شبا خواب نداریم ما زنگ میزنم ۱۱۰ بیان ببرنت جز این گروه فشاری ها یه مدت آب خنک بخوری ها!!!
حالا خوبه این همه درس خوندی ایجوری شدی اگه نخونده بودی حتما خفاش شب میشدی!!!

گلناز جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:44 ق.ظ

سلام
آقای امیر مسعود من یه سوال البته ببخشید ها برام باقی موند
اونم اینکه کی شام رو میدی؟

علی جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:05 ق.ظ http://www.aliweblog.com

اینا رو گفتی که چی؟ فکر کردی ما بیخیال شدیم؟؟
نذار مسعود یه کاری کنم به زور شام بدی! با زبون خوش داریم بهت میگیم:)‌ یه وقت میبینیم دستو پا بسته میبریمت رستوران ها!!!
حالا خود دانی. از ما گفتن بود. عواقب خطر ناکش هم پای خودته

سید سروش جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:55 ق.ظ http://soroosh.blogsky.com

قربون بند کیفتم..تا پول داری رفیقتم
راستی تو با چه رویی شام نداده هنوز داری مینویسی؟

مهرانی جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:13 ق.ظ http://mehranweblog.blogsky.com/

خوب ... دوستان گرامی... اصلا نگران نباشید.. مسعود خودش به من زنگ زد و بعد از اینکه کلی بهم فحش داد.... و گفت که الکی الکی .. ما رو مجبور به شام دادن کردی.... نهایتا اینکه می خواد شام رو بده... احتمالا همون ۱۸ تیر هم باشه.... و بعدشم حتی تا به اونجا که احتمالا برای اونایی که ایران یا تهران نیستند هم شام میگیره.... و من خودم قول میدم که غداشونو توی یخچال نگه دارم... و نشون به اون نشون که حتی حاضرم برای اینکه مطمثن بشم خراب نمیشه... هر روز یک کمشو تست کنم.... به هر حال شاد باشید.. که این مسعود شام رو گفته میده...

امین جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:45 ق.ظ http://pilotkhaki.blogsky.com

اسسسسسسسسسسمممممممم منو نیار
ای بی شام ... شام نده ... برو ادام شو . از عاقبتت بترس ... این بوش دبلیو رو ببن که همه دنیا ازش بدن ؟ ... اونم همین جوری به مردم شام نداد ....
دیگه هم اسم منو نیار تا شام بدی

ملیکا جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:25 ب.ظ

سلام....
خوب تو که می خوای شام بدی که دیگه انقدر نمی خواست بنویسی خوب یه کلمه بگو فلان روز شام می دم حتما بیاین ما هم میایم .......
دیگه یه شام دادن که خاله و عمه و دای نمی خواد که شما ندارین حالا شامتو بده تا بعد
قربانت ملیکا

امیر مسعود جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:02 ب.ظ http://Amirmassoud.blogsky.com

با عرض تقدیر و تشکر فراوان از بهاره... چون کامنتشو تو قبلی داده بید... من دوباره اینجا کپیش میکنم:
[email web] بهاره


Ey baabaa !!!
Ahaalie mohtarame !!! Khaanadehaa !!!
Ey baabaa !!!
Daad , havaar !!!
Aakhe in bandeye khoda chi kaar karde ke enghad zajr midinesh ?!!!
Shomaahaa hich fekr kardin in bandeye khoda age be hameye shomaahaa ye pofakam bekhaad bede baayad hessaabi zire gharzo ghoole bere ?!!!
In massoud javoone !!! Aayande daare, baraaye aayandasham pool laazem daare !!!
Restooran pas chera ?! Taaze oonam pitzaa ? Oon maale komoniste ya mofarrahe bidard !!! To age raast migi ke khodet bil bezan goja bekaar ke betooni picnic begiri , goja bokhori !! yaa hadde aghal panire tabriz , ke kheili khoshmazzas va baa chaay ham kheili khoobe .... vali chara restooran ?! Ey komonist, mage inja massoud mass'oole goshnegie toe ?! haan ?! ...

pas hame beshinan sare jaashoon , kasiam harf nazane taa massoud khodesh biaad .


جمعه 06 تیر 1382 در ساعت 08:23am

علی جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:33 ب.ظ http://www.aliweblog.com

اگر فکر کردی با خوشگل تر کردن وبلاگت ما بیخیال شام میشیم ذهی خیال باطل!!!

مصطفی جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:05 ب.ظ http://mocmousavi.persianblog.com

بابا خوشگل وبلاگی
دمت گرم یه شام میخواستی بدی نترس به بچه ها میگیم هواتو داشته باشن!
وبلاگت حالا شده مثل آقا!!!

مهرانی جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:15 ب.ظ http://mehranweblog.blogsky.com/

مسعود ما شام میخوایم...

گلناز جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:23 ب.ظ

ای ول
خیلی خوب شد اینجا آفرین

امین جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:43 ب.ظ http://pilotkhaki.blogsky.com


سلام ... رفقا .. اقا ببینین ... من همش میخوام .. این امیر مسعوت رو
از راه مصالحه امیز نصیحت کنم که ادام شو ... امیر مسعود ببین من از هر دری
زدم انگار مال دنیا چشمای تورو کور کرده ... اما بازم از پای نمی نشینم ...
این سرگذشت رو بخون و عبرت بگیر ...

آورده اند که :
روزی آرس پور اتولیکوس غریوان بر ستیغه کوهی برآمد و به نشان پیروزی
همی دستها را با آسمان یازیدی و شادمانی نمودی . و این شادمانی از آن جهت بودی که وی در آن روز در ناوردی بس سهمگین بر آپولون پور زئوس و لاتون فرود آمدی و سپاه وی را ساقط نمودی .
در این میان یکی از هموند ها وی که در این جنگ دلاوریهای بسیاری یازیده بودی ولیکن برسر خواستگاری از دختر ژازاسیانوس(بانویی بود بس ... ) از وی عقدهء دیرین به دل داشتی یارستن کردی و دست بر قبای جنگی آرس یازیدی که آرس تو نزد خدایان از همه دلاوران افزون گرامی تری و خدایانت بیش دوست میدارندی ، که توانستی در چنین روزی چنان کاری کنی (CCNA, CCNP, Delf, Dalf ,…)
آرس همی بانگ برآوردی که تو راست میگویی و تیره روز بادمی اگر منکر شوم (چنان که مسعود نیز در نامه های قبلی از موفقیت های خود سخن گفت ) پدرم مرا هنگامی که بالان بودمی ، آیینهای آموختی و من بسیار شایان بالیدمی (چنانکه امیرمسعود بالیدندی) ...
پانداروس ( دلاور) بازبانگ برآوردی که ای آرس حال به شکرانه چنین پیروزی ای آوازدردهندگان را ندا ده که اواز در دهند که هفت شبانه روز در شهر جشن برپا نمودی و شکرانه خدایان مردمان را از طعامی لذیذ سیر کردندی ...(چنان که ما نمودیم ..)
در این زمان آرس بر آشفت که ای گستاخ تو به خاطر بانو سیسیلیانوس از من زخم داری و می کوشی که بدین طریق مرا بدبخت نمایی که بانو دست از من درکشد و با توی فرومایه بیامیزد ( چنانکه امیرمسعود همگان را نارفیق خواندی و توهین نمودی )
و القصه که وی چنین نکردی ...
اینچنین شد که ساکاریانوس راوی نوشتی که خدایان جنگ و مهر و عشق از وی روی
گردان شدی و وی را نفرین و ناله نمودی و خدایان شر و بدی بر وی فرود آمدی و زندگی وی را تباه و تیره کردی ... چنان که تمامی لشکریان از گرد وی پراکنده شدی و بانو سیسیلیانوس نیز که چنین بدیدی از وی روی گردان شدی( چنان که ما نیز چنین خواهیم نمود اگر امیر مسعود طعامی بس لذیذ نسازد بهر یاران )
.... و آپولون دیگر بار بر وی تاختی و وی را انچنان که شایسته بود از زندگی ساقط نمودی...( باطل شدن مدارک CCNA, CCNP , …)


روایت از ایلیاد و اودیسه هومر ... سرود شصتم .
حال صلاح کار خویش خسروان دانستندی


دانیال جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:11 ب.ظ http://57.blogsky.com

سلام
ای مسعود من از همین جا به تو هشدار بدم که کافر شدی.
هی می نویسی که چی.
با ایتنتر نت هم که وسیله ... است . تو چه کار داری
برو توبه کن توبه
برو بیل بزن
سیب زمینی بکار
تا کی گمراهی
ای کاره
یکی بود یکی بود
تا آمریکا نیامده برو عملیات انتهاری را یاد بگیر
که بری بهشت
اونجا ۱۰۰ تا ویلا داری
با ۱۰۰۰تا حوری
و ۱۰۰۰۰ تا لب تب
خدایا تو شاهد باش من گفتم
بیا توبه کن

نوشین جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:36 ب.ظ

سلام وبلاگ خشنگ !
من هر چقدر دارم فکر میکنم ، هیچ ارتباطی بین این بهونه ها و شام نمیبینم !‌
بابا ، این همه آمار نظراتت رفت بالا ، حداقل یه شام بده ، خستگی از تنمون در بیاد :)

ساناز شنبه 7 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:07 ب.ظ http://www.frosty-sun.com

آهای مردم من عقب موندم!! به دلیل غر زدنهای مادر محترمم وقت نشد بیام غر بزنم!! ولی نوشین راست میگه دیگه بابا!!

منم! یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:45 ب.ظ

من اسممو اینجا دیدم و اومدم که از قافله عقب نمونم!
همین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد