دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من سرو خـرامان منی ٬ ای رونـق بستان من
چون میروی بی من مرو٬ ای جان جان بی تن مرو وز چشم من بیرون مشو ٬ ای شعله تابان من
هفت آسمان را بر درم وز هفت دریا بگذرم چون دلبـرانه بـنگری در جـان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم ای دیـدن تو دیـن من وی روی تـو ایمان من
بی پا و سر کردی مرا٬ بی خواب و خور کردی مرا سر مست و خندان اندرآ٬ ای یوسف کنعان من
از لطف تو پنهان شدم وز خویشتن پنهان شدم ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
یک لحظه داغم میکشی٬ یکدم به باغم میکشی پیش چراغم میکشی تا وا شود چشمان من
سلام
وبت جالبه
موفق باشی
مُتُشکرم
سلام من برا دومین بار دارم فارسی می نویسم.....
شعرتون زیبا بود .....
موفق باشید همیشه .....
God bless u and save u...
ولی من برای بار چندم ازت تشکر می کنم...
قشنگه خیلی...
سلام...
فکر کنم برای چندومین بار هست که من رو خجالت میدین...
سلام.
تازه با وبلاگتون آشنا شدم و از این بابت خیلی خوشحالم.
سلام.. سلام... ۱- آدرس.. استاد حقوق شهری... ۲- سی دی آهنگ... از لطف شما ... ممنون گذارم...
مرسی از لطفت
ووووووووووووااااااااااااااااااااای به حق چیزای ندیده و نشنیده
خدا شانس بده یکم مادر جون ....
فوق العاده ست گاهی با خودم فکر میکنم مولانا واقعا زمینی نبوده ...
فوق العاده بود...
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من...
عالیه!!
سلام به آفتاب و روشنی/سلام به سپیده روشن زندگی/ به زندگی و حرات سرشار از مهربانی/ به شمعدانی کنار باغچه عشق که همیشه در رویای بهار زنده است/ به کوچه سرسبز انتظار پروانه/به دنیای صداقت شقایق/و به تو که سلامت همیشه بوی عاطفه و عشق بهمراه دارد ... ببخشید که یه خورده دیر رسیدم آخه ...
ممنونم که همیشه به من لطف داری
آی ایها اناس.... این مسعود یه عدد.. مرام.. اساسی... گذاشت برای.. ما.. همه بدونن... که ما از ایشان... دستت درد نکنه ایم.
چاکرتیم