تلخ کنی دهان من٬ قند به دیگران دهی نم ندهی به کِشت من٬ آب به این و آن دهی
جـان منی و یــار من٬ دولـت پـایدار من بـاغ من و بـهار من٬ بـاغ مــرا خـزان دهی؟!
بـرگذرم ز نُه فلـک٬ گر گذری به کوی من پای نَهـم بر آسمان ٬ گر به سرم امان دهی
در دو جهان بننگرد٬ آنکه بدو تو بنگری خسرو خـسروان شود٬ گر به گدا تو نان دهی
جمله تن شـکر شود٬ هر که بدو شکر دهی لقمه کند دو کون را٬ آنکه تو اش دهان دهی
گشتم جمله شهرها٬ نیست شکر مگر تورا با تو مکیس چون کنم٬ گر تو شکر گران دهی
گه بکشی٬ گران دهی٬ گه همه رایگان دهی یکنفسی چنین دهی٬ یکنفسی چنان دهی
زدی تو کاره تجارت قند و شکر ها!
حالا درآمدش خوبه؟:))
آخی چقدر یه جوری بود!