حقیقت نه با شنا کردن٬
بلکه با غرق شدن کشف میشود.
شنا کردن حادثهای است که در سطح اتفاق میافتد،
غرق شدن تو را به اعماق بیانتها میبرد.
جستجو در پی حقیقت مصیبت بار است.
این جستجو حاصلی جز بیمعنایی نداشته است.
رسیدن به اینکه معنایی وجود ندارد –
رسیدن به معنای حقیقی است،
چرا خود را درباره فهمیدن به زحمت میاندازی؟
نگاه کن، آیا واقعیت پیشرو به اندازه کافی روشن نیست؟
همه چیزها گشودهاند!
همه چیزها روشن و آشکاراند!
اما انسان آنقدر گرفتار فهمیدن شده است که کسی باقی نمانده تا ببیند،
چه چیزی روشن، چه چیزی بدیهی، برهنه و آشکار است.
سردرگمی همان تلاش برای فهمیدن است.
جهل همان تلاش برای دانستن است.
اگر تلاش و تقلا نکنی تا بفهمی یا بدانی،
هیچ جیز خود را از تو پنهان نخواهد کرد!
آنگاه حقیقت فرا روی تو خواهد بود. برهنه و شفاف.
سلام
به قول یه نفر حقیقت اینقدر که در انتشار پیداست در تمرکز پیدا نمیشه!