چو غلام آفتابـم هـم از آفتـاب گویم نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم
چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی پنـهان ازو بـپـرســم ٬ بـه شمـا جـواب گـویـم
به قـدم چو آفـتابم٬ به خـرابها بتابم بـگـریـزم از عـمـارت ٬ سخـن خـراب گـویـم
دل در غــم عشـق مبتـلا خواهم کـرد جـان را سپـر تیــر بـلا خواهم کرد
عمری که نه در عشق تو بگذاشته ام امروز به خون دل قضا خواهم کرد