پوشیده چـون جـان می روی انــدر میان جـان من سـرو خـرامـان منــی٬ ای رونق بستان من چون می روی بی من مرو ای جان جان بی تن مرو وز چشم من بیرون مشو٬ ای شعله تابان من هفـت آسمـان را بر درم٬ وز هفـت دریــا بـگــذرم چون دلبـرانه بنـگـری در جــان سرگـردان من تا آمـدی انــدر بـرم شـد کـفــر و ایـمــان چـاکـرم ای دیدن تو دین من ٬ وی روی تو ایمان من بی پا و سر کردی مرا ٬ بی خواب و خور کردی مرا در پیش یعقوب اندر آ ٬ ای یوسف کنعان من از لطف تو چون جان شدم٬ وز خویشتن پنهان شدم ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من یک لحظه داغم می کشی یکدم به باغم می کشی پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من ای جـان چـو ذره در هــوا ٬ تا شد ز خورشیدت جدا بی تو چرا باشد؟! چرا؟! ای وصل چار ارکان من
امیر مسعود
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1384 ساعت 01:45 ق.ظ
آخه چرا شما اینقدر اشعار قشنگ قشنگ می نویسی؟ ببین به این امین بگو پاشو از تو کفش ما در آره ها! بررسی موضوعات مرتبط با مستی و این حرفا فقط در وبلاگ :: مستانه :: قابل انجامه!
وای به به:)
آخی من خيلی دوسش می داشتم
اولین بار با صدای حسام الدین سراج و تنبور و دف که شنیدم این شعر رو ...مست مست شدم
سلام مهندس ...
آخه چرا شما اینقدر اشعار قشنگ قشنگ می نویسی؟
ببین به این امین بگو پاشو از تو کفش ما در آره ها! بررسی موضوعات مرتبط با مستی و این حرفا فقط در وبلاگ :: مستانه :: قابل انجامه!
سلام:)
خوب بود ... هر وقت شعر می نویسی آخرشم بنویس از کیه ...