من امروز حداقل ۱۵ ساعت تو ترافیک بودم از خونه به دانشگاه و بالعکس.... جاتون خالی که خیلی خوش گذشت...
فقط می خوام به طور مختصر کمی از قانون مسافر کشی ( نخشوزن مسافر کش خطی بگم)...
طبق قانون رسمی مسافر کشهای خطی٬ استفاده از پدال ترمز تا جایی که منجر به مرگ حتمی نشه٬ اجباری نیست... و بین پدالهای موجود٬ گاز حرف اول و آخر رو میزنه...( البته گاز گرفتن برای مسافران هم توصیه میشه که بتونن به اعصابشون مسلط شن )... استفاده از پدال گاز بسیار توصیه شده... و از اون به عنوان ترمز متعارف برای سایر ماشینها استفاده میشه... چه وقتی که کسی یا چیزی بیاد جلوشون که با گاز دادن بیشتر دورش میزنن٬ و چه جلوشون باز باشه که باز هم دورش میزنن ( بر وزن هر چه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمکش میزنند)......... همینطور در آیین نامه خطی ها اومده که فاصله استاندارد در سرعتهای پایین با ماشین جلویی٬ از چند میلیمتر نباید بیشتر بشه و در سرعتهای بالا هم بستر از یک متر نشه..... در مواردی هم مشاهده شده که حتی این فواصل میلیمتری هم رعایت نشده و در عین نا باوری از زیر ماشین ها و عوابر محترم (جمع عابر) و در مواقعی دیده شده از توی ماشین جلویی عبور می کنند!!!!!!
در مورد دنده هم باید بگم که هر چه دسته بیل تر باشه٬ افتخارش بیشتره و این افتخار وقتی بیشتر میشه که مسافر بدبختی که وسط نشسته باید ملق بزنه تا آقای رارنده دنده عوض کنن...
اگه بازم سوال داشتین تا این کتاب قوانین دستمه بپرسین...


بایزید گفت: سی سال بود تا من گفتم: چنین کن و چنان ده. چون به قدم اول معرفت رسیدم٬ گفتم: الهی تو مرا باش و هر چه خواهی کن.
                                                                      


من به طرز کاملا یهویی دارم میرم ددر... به عنوان همراه و راهنما و مترجم یه توریست (البته حالا به توریست بسنده می کنیم)... باشد که مقبول افتد...
یه سوال هم می کنم که به جز سینا بهش هر کی تونست جواب بده٬ شاه فرنگه!
اون چیه که راه راه قرمز و سیاهه؟؟؟؟؟؟
به بهترین جوابها به قید قرعه جوایزی باور نکردنی داده میشه...
کسی سر به سر کسی نذاره تا من بیام... (خیلی زود)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ: گورخری که پشتشو خیلی خارونده!!!!!!!!!!!!!

از پیتزا بدتر بودن!!!


سلام سلام...
من اصلا قصد نداشتم این موضوع رو به اینجا بکشونم... ولی از اونجایی که آقایون خانوما اینکاره نشون دادن٬ باید خدمتتون عرض کنم که استقلال برد... هر کی هم میتونه انکار کنه... بقیشم بدون شرحه...
این از اولندش....
از دومندش می خوام در مورد علم ریاضی صحبت کنم... علمی که به غایت شیرینه... منتها از بس که این علم شیرینه٬ باعث مرض قند میشه...
امروز یه جورایی شباهت علم ریاضی رو با زبان ژاپنی هم فهمیدم... همون قدر که خط ژاپنی قابل خوندنه٬ ریاضی هم در برخی موارد از اون قابل خوندن تر تپره...... بعضی جاها با نهایت بی شرمی به دنیای ۳ بعدی قناعت نمی کنه و به دنیای ۴ تا بعدی میره... و این در نوع خودش قابل تندیسه... شیرینی علم ریاضیات گاه تا حدیست که زبان من که سهله٬ زبان دانشمندان هم قاسم می مونه و مسایلی غیر قابل حل به وجود میان... سهمی وار بیضوی.... سهمی وار هضلولوی... و بیضی وار جونگولکی (این رو خودم کشف کردم) همه و همه نشانگر قدرت علم ریاضی می باشد...
من دیگه چیزی نمیگم٬ شما هم چیزی نگین تا من بیام...


« ...عشق مثل یک ماده مخدر است... در آغاز احساس مطبوعی تولید می کند... احساس تسلیم کامل... روز بعد باز هم این احساس را می خواهی... بیشتر هم می خواهی... هنوز معتاد نشده ای... اما از این احساس لذت می بری و گمان می کنی که می توانی بر آن مسلط شوی... اگر چند دقیقه به معشوق فکر کنی٬ چند دقیقه بعد را به او فکر نمی کنی... اما به تدریج به این موجود عادت می کنی و کاملا به او وابسته می شوی... آن وقت ساعتها به او فکر می کنی و فقط چند دقیقه او را فراموش می کنی... اگر نزد تو نباشد٬ همان احساسی را داری که یک معتاد بدون مواد مخدر دارد و همانطور که یک معتاد دزدی میکند و خود را تحقیر می کند تا آنچه می خواهد به دست آورد٬ تو هم حاضری برای عشق هر کاری بکنی... »


زیـن دو هزاران من و ما ای عجبــا من چه مــنم       گـوش بــنه عــربده را ٬ دست مــنه بر دهـنم
چونکه من از دست شدم در ره من شیشه منه      ور بــنهی پــا بــنهم ٬  هـر چـه بـیابم شکنم
تـلخ کـنی تـلخ شوم ٬  لطـف کـنی لطـف شوم       با تو خوشست ای صنم لب شکر خوش ذقنم
اصـل تـویی مـن چـه کسم؟ آیــنه ای در کـف تو       هــر چـه نـمایی بـشوم  ٬   آیــنه مــمتحنـم
تو بـه صفت سرو چمن ٬  من به صفت سایه تو       چونکه شدم سایه گُل پهلوی گُل خیمه زنم



دلا مشتاق دیدارم٬ غریب و عاشق و مستم        کنون عـزم لقا دارم ٬  من اینک رخت بر بسـتم
تویــی قبلهٌ همه عالم ٬  ز قبــله رو نگـردانـم        بدین قبله نماز آرم به هر وادی که من هســتم
کرا جانی در این قالب و آنگه جز توام مذهب؟       که من از نیستی جانا بعشق تو برون جســتم
بهر جا که روم بی تو یکی حرفیم بی معنـی        چو هه دو چشم بگشادم٬ چو شین در عشق بنشستم