گفتم  تو  چرا  دورتر  از خواب و  سرابی              گفتی  که منم با تو  ولیکن تو نقابی
فریاد   کشیدم    تو  کجایی  تو  کجایی              گفتی که طلب کن تو  مرا  تا که بیابی
گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش             هم منتظر حادثه   هم فکر  خطر  باش
هر  منزل  این  راه  بیابان  هلاک  است              هر چشمه سرابیست که بر سینه خاکست
در سایه هر  سنگ  اگر  گُل به زمین است          نقش تن ماریست که در خواب کمین است
در  هر  قدمت خواب  هر  شاخه سرِ  دار            در هر نفس آزاد  هر ثانیه  صد  بار
گفتم که عطش می کشتم در تب صحرا             گفتی که مجو آب و عطش باش سراپا
گفتم که نشانم بده گر چشمه ای آنجاست         گفتی چو شدی تشنه ترین ٬ قلب تو دریاست
گفتم  که  در  این راه  ٬   کو نقطه  آغاز              گفتی که تویی  تو  خود  پاسخ  این راز
گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش             هم منتظر حادثه   هم فکر  خطر  باش

من قبل از هر چیز کلی تشکر می کنم به خاطر این همه ابراز محبت و این همه کامنت.... باید بگم که من کوچیک تر از اونیم که بخوام پیامی داشته باشم..... من متعلق به همه شما هستم.


رویای آمریکایی

یک تاجر آمریکایى نزدیک یک روستاى مکزیکى ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهیگیرى از بغلش رد شد که توش چند تا ماهى بود!
از مکزیکى پرسید : چقدر طول کشید که این چند تارو بگیرى؟
مکزیکى: مدت خیلى کمى!
آمریکایى: پس چرا بیشتر صبر نکردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟
مکزیکى: چون همین تعداد هم براى سیر کردن خانواده ام کافیه!
آمریکایى: اما بقیه وقتت رو چیکار میکنى؟
مکزیکى: تا دیروقت میخوابم! یک کم ماهیگیرى میکنم!با بچه هام بازى میکنم! با زنم خوش میگذرونم! بعد  میرم تو دهکده میچرخم! یک لیوان شراب میخورم و با دوستام شروع میکنیم به گیتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با این نوع زندگى! آمریکایى: من تو هاروارد درس خوندم و میتونم کمکت کنم! تو باید بیشتر ماهیگیرى بکنى! اونوقت میتونى با پولش یک قایق بزرگتر بخرى! و با درآمد اون چند تا قایق دیگه هم بعدا اضافه میکنى! اونوقت یک عالمه قایق براى ماهیگیرى دارى!
مکزیکى: خب! بعدش چى؟
آمریکایى: بجاى اینکه ماهى هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقیما به مشتریها میدى و براى خودت کار و بار درست میکنى...بعدش کارخونه راه میندازى و به تولیداتش نظارت میکنى... این دهکده کوچیک رو هم ترک میکنى و میرى مکزیکو سیتى! بعدش لوس آنجلس! و از اونجا هم نیویورک ...اونجاس که دست به کارهاى مهمتر هم میزنى...
مکزیکى: اما آقا! اینکار چقدر طول میکشه؟
آمریکایى: پانزده تا بیست سال!
مکزیکى: اما بعدش چى آقا؟
آمریکایى: بهترین قسمت همینه! موقع مناسب که گیر اومد میرى و سهام شرکتت رو به قیمت خیلى بالا میفروشى! اینکار میلیونها دلار برات عایدى داره!
مکزیکى: میلیونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟
آمریکایى: اونوقت بازنشسته میشى! میرى به یک دهکده ساحلى کوچیک! جایى که میتونى
تا دیروقت بخوابى! یک کم ماهیگیرى کنى! با بچه هات بازى کنى! با زنت خوش باشى!
برى دهکده و یک لیوان شراب بنوشى! و تا دیروقت با دوستات گیتار بزنى و خوش بگذرونى...

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
                                                  دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه  دانستم  که   گردابی   مرا   ناگاه    برباید
                                                  چو    کشتیم   بر اندازد   میان  قُلزُم  پر  خون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
                                                  که  هر  تخته  فرو ریزد   ز  گردشهای  گوناگون
نهنگی  هم بر  آرد  سر ٬ خورد  آن  آب  دریا را
                                                  چنان دریای بی پایان شود بی آب چون هامون
چو این تبدیل ها آمد ٬ نه هامون ماند و نه دریا
                                                 چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون
چه دانم های بسیار است لیکن من نمی دانم
                                                  که خوردم  از دهان بندی  در آن دریا  کفی افیون

 

                                                                                                  « مولانا »

پرسپولیس - استقلال
توی زمین برای اولین بار عالی آزادی....
به نظرم میومد یه سری عقب افتاده٬ یه سری تازه به دوران رسیده خوره.... که همه می خوان فقط دریبل کنن (که نمی تونن)٬ که همه تو زمین راه میرن.... من فکر می کنم قبلا ها هم شاید اینا این جوری بازی می کردن... ولی من قبلا ها بدم نمیود.... الان دیگه از دیدن لیگ خودمون متاسفانه مصدوم میشم.... شاید برای اینه که دیگه فوتبال رو دقیق نگاه میکنم.... احساس می کنم اینا دارن به شدت در جا میزنن.... ولی واقعا صد رحمت به فوتبال دوشنبه های خودمون.... بازی خودمون به مراتب قشنگ تر از بازی ایناست.... نخ سورن گلهایی که این هفته زدم٬ فکر می کنم ایلا با گلهای تصادفی بازی امروز زمین تا آسمون هم بیشتر فرق داشت.... (هنوز سر حرفم هستم٬ جرات دارین تایید نکنین)
حالا اخبار این ور اون ور یه کم:
اول از علی٬ این خورهٌ بلامنازع اینترنت٬ بگم که حتی اگه جایی باشه که شما بتونین قسم بخورین این دیگه نمی تونه آنلاین بشه...... با موبایلش برام آفلاین در وکنهامشب میگه من تو هواپیما هستم و جلوم عادل فردوسی پور نشسته.....
 گلناز دوباره داره می نویسه در صورتی که شونصد دفعه تصمیم داشت دیگه ننویسه. ولی خوب میکنه می نویسه..... 
ساناز هم٬‌ بعد از غیبتی بسیار کبرا٬ به طرز نسبتا خوش قولی آپدیت می کنه و نظر هم بعضی وقتا زورکی میده....
عنصر حالا دیگه معلوم الحالی هم داشت اون جا رو به اغتشاش میکشید که با عکس العمل به جا و از جان گذشتگی من و دخالت سریع مسوولین قضایی و وکیلشون کار به جای باریکی نکشید و در حال حاضر منتظر رای دادگاه هستیم....
به ادامه همکارم توجه فرمایید:
بعد مصطفی٬ مردِ هر روز یه Template....
مهران هم که کار شنیئی انجام داده و جامعه مهندسین رو زیر سوال برده....
از « تنها یک...» هم فعلا چیزی نمیگم تا اختلافاتمون حل شه....
سروش تنبل شده و دیر دیر آپدیت میکنه.... خوشش میاد نظر زیاد داره....
امین هم که ملیکا شده.....
کوروش هم که پسر خوبیه

یه شعرم مختص شهروندان تهرانی داشتم که: « لباس من آبیه٬ لباس من آبیه٬ لباس من قرمز و سرخابیه٬ لباس من قهوه ایه٬ بنفشه و صورتیه............... » ( از رضا شفیع جم )

سلام سلام.
الان از سینما میام. فیلم ‌‌Bowling of Columbine از Michael Moore . قشنگ بید. فقط مواظب خودتون باشید. از اونجایی که من آدم بسیار خشونتی هستم٬ با اینکه فیلم در مورد علت استفاده از اسلحه در آمریکا و جنایات انجام شده توسط آمریکایی ها بید و خودش صحنه خشن نداشت... ولی مواظب خودتون باشید. حرف بزنید اسلحه می کشم روتون. بیاین اینجا فقط تعریف کنینا. از خودم٬ اخلاقم٬ وبلاگم و محسناتم فقط تعریف کنید. پاتونو کج بذارین اسلحه می کشم. نه اینکه فکر کنید دارم تحدید می کنما٬ نه. میکشمتون. این از این.
در مورد اون از اونم باید بگم که به نظر خودم اینجا اگه عالی نشده٬ ولی بدم نشده. اگه انتقاد سازنده ای داشته باشید٬ حتما می پذیرم. اگرم موافق نیستید یه کم صبر کنید حالا شاید بعد از امتحانام یه کاریش بکنم.

یکی بود به نظر شما هم؟ یا بیشتر بودن؟

سلام سلام.
واقعا خسته نباشم. از ظهر تا حالا سرش بودم... به عنوان تجربه اول بدک نبید ولی خوب آسون هم نبید. امیدوارمندم که مقبول افتد. چه قشنگ شده چه کمی قشنگ، ولی خیلی زحمت چشیدم.

امروزم بالاخره امتحان کارگاه نیوماتیک رو دادم نزد اسسسسسسسسسستاد گرانقدرش و شرش کم وگردید.

دیگه الان نمی تونم بیشتر از این توضیح بدم چون دیگه رمقی نمانده است.

از اینکه آمار بازدید از وبلاگ بی نظیر من بالا رفته بسیار خشنودم آما پس چرا نظر نمیدین؟ شما اصلا چرا؟؟؟

لطفا حتما نظرات ارزشمندتونو در قالب کامنت در وکنید.

خوب و خوش و سلامت و سر زنده و پاینده باشید.


خیال نکن  نباشی   بدون  تو  میمیرم              گفته بودم عاشقم  حرفمو پس می گیرم
خیال نکن  نمونی  کارم  دیگه  تمومه               لیلی فقط تو قصه ست جنون دیگه کدومه
کی میگه تو نباشی ستاره بی فروغه               بذار  همه  بدونن  که  عاشقی  دروغه
تو برده ای می خواستی که حرفتو بخونه           به  پای  تو  بسوزه  ٬   برای  تو  بمونه
عروسکی میخواستی رو طاقچتون بکاریش        وقتی  بازیت تموم شد کنج اتاق بذاریش
دیگه  برای  موندن   اتاق  تو   شلوغه               عروسکا  بدونین  که  عاشقی  دروغه