-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 22:08
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست تا کـرد مرا تهی و پر کرد ز دوست اجـزای وجود مـن همــه دوســت گرفت نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 آبانماه سال 1386 21:24
درد ما را در جـهان درمان مبـادا بی شـما مرگ بادا بی شما و جان مبادا بی شما سینه های عاشقان جز از شما روشن مباد گلبن جانهای ما خندان مبادا بی شما جانـهای مرده را ای چون دم عیـسی شما ملک مصر و یوسف کنعان مبادا بی شما
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 مهرماه سال 1386 23:31
جمله غمهای جهان هیچ اثر می نکند در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 مهرماه سال 1386 23:30
گفت لبم ناگهان نـام گل و گلسِتان آمـد آن گلعـذار کـوفت مـرا بـر دهان گفت که سلطان منم٬ جانی گلستان منم حضرت چون من شهی وانگه یاری فلان؟ دفّ منی! هین مخور سیلی هر ناکسی نای منی هین! مکن از دمِ هر کس فغان جغد بـُود کـو به بـاغ یـادِ خـرابه کند زاغ بـُود کو بهـار یاد کنـد از خـزان
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 مهرماه سال 1386 10:21
گر تو خواهی وطن پر از دلدار خانه را رو تهی کن از اغیار کار سختیه ولی انشاءالله
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 شهریورماه سال 1386 18:18
خُنُک آن چشم که گوهر ز خسی بشناسد.....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 شهریورماه سال 1386 23:04
ریاضت نیست پیش ما٬ همه لطف است و بخشایش همه مِهر است و دلداری٬ همه عیش است و آسایش
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 شهریورماه سال 1386 16:45
و به یاد داشته باش٬ هر چه را به تو می نویسم برای این نیست که به آنها فکر کنی٬ برای عمل کردن است...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 مردادماه سال 1386 23:30
اما به یاد داشته باش، آنگاه که به ظاهر هیچ اتفاقی در شرف وقوع نبود، دانه در زیر خاک، بی وقفه سرگرم کاری بود. جوینده حقیقت نیز در همین وضع را دارد – هنگامی که به نظر نمی رسد چیزی رخ بدهد، خیلی چیزها در حال وقوع اند. فقط نتیجه ها را می توان مشاهده کرد، نه روند را.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 مردادماه سال 1386 10:33
خدا در دل همهء ما سخن می گوید اما سر ما همچون یک بازار آنقدر شلوغ و پر سر و صداست که هرگز این ندای آرام و آهستهء درون را نمیشنویم. آنقدر غوغا و قیل و قال بی مورد در ما هست که گوش ما نسبت به ندای دلمان که همواره ما را فرا میخواند، کر است. خدا از ما دور نیست. به ما بسیار نزدیک است. تنها کار لازم برای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 تیرماه سال 1386 21:28
عاشق تر و ساکت تر شو. این کار بس مشکل است. به دیگران عشق بورز و زمانی که تنهایی، سکوت پیشه کن. با نشستن در سکوت شروع کن. هر زمان که فرصت یافتی با چشمانی بسته و بدون انجام دادن هیچ کاری فقط بشین. می دانم که این کار مشکل است، اما اگر آن را شروع کنی روزی از عهدهی انجامش بر خواهی آمد. این دو بسیار با اهمیتاند:...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 تیرماه سال 1386 23:05
جمعِ تو دیدم پس از این هیچ پریشان نشوم راهِ تو دیدم پس از این همره ایشان نشوم فربه و پُر باد توام، مست و خوش و شاد توام بنـده و آزاد تــوام ، بنـده شیطـان نشـوم شاه زمینی و زمان، همچو خرد فاش و نهان پیشِ تو ای جان و جهان، جمله چرا جان نشوم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 تیرماه سال 1386 22:48
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی برسـد به یــار دلـدار بکند خدا خدایی به مقام خاک بودی سفر نهان نمودی چو به آدمی رسیدی هله تا بدین نپایی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 خردادماه سال 1386 21:48
در عشق یک به اضافه یک می شود یک، و نه دو. در ژرفای عشق، دو بودن ناپدید می شود. منطق ریاضی متعالی می شود و دیگر به کار نمی آید. در ژرفای عشق، دو تن، دیگر دو تن نیستند یکی خواهند شد. آنها همانند یک تن واحد احساس می کنند عمل می کنند و سرشار از وجد و سرور می شوند.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 اردیبهشتماه سال 1386 12:57
انسان نمی داند در لحظه آینده چه پیش خواهد آمد. او خواهان دانستن این موضوع است. بنابر این، به دنبال تضمین می گردد. او در جستجوی اطمینان است. اما کجاست این اطمینان و چه نیازی به آن است؟ فراموش مکن که همین تضمین و اطمینان است که عشق را میکُشد. به زن و شوهرهایی نگاه کن که عشق را قربانیِ سرابِ اطمینان کردهاند....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1386 13:26
خالصترین سنگ معدن، در داغترین کورهها تولید میشود؛ و رودها آواز خویش را گم میکنند، اگر سنگها را از سر راهشان برداریم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1386 20:08
اگر بتوانی مرکز ِ تندباد ِ وحشی ِ عشق باشی٬ زندگی ات می بالد و می شکفد. این مرکز٬ هر چه بیشتر با چالشهای گوناگون ژرفا بیابد٬ هر چه بیشتر ریشه هایش را در خاک گسترش دهد٬ دیگر هیچ بادی تو را نخواهد لرزاند و هیچ بحرانی تو را از پا در نخواهد آورد و در همه مصایب و سختی ها٬ انسجام تو حفظ خواهد شد. آنگاه شاکر عشق خواهی بود٬...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1386 11:07
گر جان عاشق دم زند آتش بر این عالم زند
-
برای چندمین بار
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 16:33
مهرورزان زمان های کهن هرگز از خویش نگفتند سخن که در آنجا که «تو»یی بر نیاید دگر آواز از «من»! ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد هر چه میلِ دلِ دوست بپذیریم به جان؛ هر چه جز میل دل او٬ بسپاریم به باد! آه! باز این دل سرگشته من یاد آن قصه شیرین افتاد: بیستون بود و تمنای دو دوست. آزمون بود و تماشای دو عشق. در زمانی که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 فروردینماه سال 1386 13:21
همه هستی را نیرویی فرا گرفته است که تو را نیز حمایت میکند. این نیرو نگران توست. این نیرو همواره در دسترس است. اگر این نیرو را از دست بدهی، خودت مقصری. اگر درها و پنجرههای اتاقت را ببندی، خورشید بیرون را نپوشاندهای، بلکه خود را در تاریکی محبوس کردهای. حتی اگر درها را بگشایی، پنجرهها را باز کنی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 فروردینماه سال 1386 13:14
حقیقت چیزی نیست که بتوان به آن رسید. حقیقت، پیشاپیش در ما خانه کرده است. ما حقیقتایم. مطلوب، همان طالب است. اما ما بی آنکه بدانیم، خانه به خانه و کو به کو به دنبال حقیقت میگردیم. ما حقیقت را جز در وجود خود در جایی دیگر پیدا نخواهیم کرد. تنها راه پیدا کردن حقیقت آن است که از جستجوی آن در خارج از وجود خود دست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 23:54
یا مقلب القلوب والبصار یا مدبر الیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال ای آنکه به تدبیر تو گردد ایام ای دیده و دل از و دگرگون مادام وی آنکه به دست توست احوال جهان حکمی فرما که گردد ایام به کام سال نو-تون مبارک باشه دلتون شاد... لبتون پر خنده... نفستون گرم... همیشه سر حال دلتون با یار و سرتون با...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1385 16:37
بیست و چهار ساعت روزت را عاشقانه سپری کن همانطور که در بیست و چهار ساعت روزهایت، بیاستثنا نفس میکشی نفس کشیدن هدفی را دنبال نمیکند. عشق نیز خواهان چیزی جز خود نیست. اگر با دوستی هستی، نفس میکشی. اگر در کنار درخت نشستهای، نفس میکشی. اگر در آب شنا می کنی، نفس میکشی. یعنی هر کاری...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اسفندماه سال 1385 22:43
آیا میخواهی پرسش کنی؟ یا میخواهی به پاسخ برسی؟ زیرا اگر بخواهی فقط بپرسی، هرگز به پاسخ نمیرسی، و اگر میخواهی به پاسخ برسی، دیگر مجاز به پرسیدن نیستی – زیرا پاسخ در ساحت آن آگاهیست که در آن پرسشی قد علم نمیکند، یا همه پرسشها از ریشه بیرون آورده و دور انداخته شدهاند. دیوانهای وارد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1385 19:48
حقیقت نه با شنا کردن٬ بلکه با غرق شدن کشف میشود. شنا کردن حادثهای است که در سطح اتفاق میافتد، غرق شدن تو را به اعماق بیانتها میبرد. جستجو در پی حقیقت مصیبت بار است. این جستجو حاصلی جز بیمعنایی نداشته است. رسیدن به اینکه معنایی وجود ندارد – رسیدن به معنای حقیقی است، چرا خود را درباره...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 19:38
چه نیروی شگفتی در این اتم خویشتن خویش ما وجود دارد! اما این نیرو بدون شدت و حدت ارادهای آشکار، شناختنی نیست. حتما صخرهها را دیدهای، آنها را حتی سخت ترین قلم ها نیز نمی توانند بشکنند، با وجود این، جوانه بوته یا علفی به نرمی از میان ترکها و شکافها می گذرد و به راحتی بیرون می آید! وقتی خردترین...
-
یا حسین
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 12:05
عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هر چه بینی عکس یار عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی از فراقش سوختن عشق یعنی سر به در آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی لحظه های ناب ناب عشق یعنی بنده فرمان شدن عشق یعنی تا ابد رسوا شدن عشق یعنی گم شدن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1385 08:03
موج ها در سطح این اقیانوس وجود دارند٬ اما در اعماق - چیست آنجا؟ وقتی موج ها به جای اقیانوس گرفته شوند٬ اشتباهی وحشتناک رخ داده است. به چرخ یک گاری نگاه کن: چرخ آن می چرخد٬ زیرا محور نمی چرخد. بنابر این٬ محور خویش را فراموش نکن٬ چه ایستاده باشی٬ چه نشسته و چه در خواب و بیداری٬ آن را به یاد داشته باش.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 دیماه سال 1385 20:27
دانشی بزرگتر از عشق وجود ندارد٬ آنانی که فاقد عشق اند - بی سوادان واقعی اند٬ زیرا قلب است که در زندگی واقعیت دارد٬ نه ذهن. عشق تا کنون٬ هیچ اشتباهی را بر گستره این خاک مرتکب نشده است. همه اشتباهات از جانب فقدان عشق بوده است. به نظر من فقدان عشق تنها اشتباه زندگی است.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 00:19
خیلی ممنونم که حضور بودید با اینکه اینجا به ظاهر خیلی فعال نبود... البته همونطور که گفتم به روز نشدن اینجا به دلیل این نبوده که نمی رسم و از این حرفا... چند دفعه هم اومدم که آپدیت کنم ولی دیدم اون آپدیت آخرم احتیاج داره بیشتر و بیشتر خونده بشه و بهش فکر بشه و عمل بشه... تصمیم دارم که یه کم از یک فنجان چای اوشو مطالبی...