خوب میشم؟؟؟؟
رفتم جلو سینما فرهنگ که برای امشب بلیط بگیرم... یهو
شدم... ذوق کردم... مُردم از خوشحالی چون دیدم ۴ تا پوستر زده اونجا... بالای همه فرش باد٬ بعد دیوانه ای از قفس پرید... دو تا هم خارجی: یکی که پیشگویی های مرد شاهپرکی اونیکی هم « بی خوابی » آلپاچینو... دیگه خیلی ذوق کرده بودم که چه کرده... قبلا هم شنیده بودم که دارن اون سالن بالا رو که برای اکران خصوصی بود قبلا (که من هم به عنوان یه فرد مهم این جامعه دو تا فیلم فرانسه که بدون سانسور هم پخش میشد اونجا دیده بودم) دارن درستش می کنن٬ رفتم گفتم مبارک باشهههههههههههه... ۴ تا سالن دارین؟؟؟؟؟؟؟ فقط باید قیافه یارو رو می دیدین...پرسید چه جوری به این نتیجه رسیدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد که دید من از قیافم معلومه که هنوز دارم نمیگیرم٬ و اون هم درک نمی کرد که من چه جوری ممکنه نگیرم٬ گفت که خوب دو تا فیلم فارسی رو مثل همیشه روز میدیم٬ خارجی ها رو هم آخر شب میدیم دیگه............ من یواش یواش گرفتم... بعد زدم زیر خنده
دوست داشتم شطرنجیم کنن...البته الان Green Mile میده٬ بی خوابی برنامه آیندشه.
The fishermen know that the sea is dangerous and the storm terrible, but they have never found these dangers sufficient reasons for remaining ashore.
Vincent Van Gogh
اکثر کارهای مهم در جهان به دست مردمانی انجام گرفته که در تلاش خود، زمانی که به نظر می رسیده هیچ امیدی وجود ندارد، پایدار بوده اند.
دیل کارنگی
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق که مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید وز این مرگ نترسید کز این خاک برآیید ٬ سماوات پذیرید
بمیرید بمیرید وز این نفس ببرید که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا برِ شاه چو مردید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید وز این ابر بر آیید چو زین ابر بر آیید همه بدر منیرید
« مولانا
یارو میره سوار هواپیما میشه... همون از در که وارد شد یه جا میشینه... همینطور مسافر های دیگه هم میان سوار میشن... بعد یکی میاد میگه آقا اینجا جای ماست٬ لطفا پاشید از اینجا... اونم میگه از اینجا من تکون نمی خورم... یه کم بحث میکنن٬ می بینه که این مثل اینکه قرار نیست از اینجا تکون بخوره... میره مهمون دار رو میاره ولی بازم هر کار میکنن پا نمیشه... دیگه همه مهمون دارا جمع میشن... کمک خلبان رو میارن... بازم هر کار می کنن میگه من اینجا راحتم٬ تکون هم نمی خورم٬ اگه خلبان رو هم بیارین من از اینجا تکون نمی خورم... یهو یکی میاد میگه که من میتونم اینو بلندش کنم... میره در گوشش یه چی میگه و طرف سریع از اونجا بلند میشه و میره جایی که میگه میشینه...
همه می مونن که این بهش چی گفته که به این سرعت طرف متقاعد شده... ازش میپرسن تو در گوش این چی گفتی که اینقدر سریع بلند شد؟؟؟؟؟؟؟
میگه هیچی٬ گفتم داداش شما تبریز می خوای بری؟؟؟؟ گفته آره. گفتم خوب اینجا که شما نشستی میره مشهد٬ شما تبریز میری باید اونجا بشینی!!!!!!!!!! 
من بازم تاکید می کنم چون همه بازدید کننده های اینجا بدون استثنا تُرک هستند برای همین من راحت براتون تعریف می کنم