مرا عقیق تو باید شکر چه سود کند

مرا جمال تو باید قمر چه سود کند

 

چو مست چشم تو نبود شراب را چه طرب

چو همرهم تو نباشی سفر چه سود کند

 

چو یوسفم تو نباشی مرا به مصر چه کار

چو رفت سایه سلطان حشر چه سود کند

 

چو آفتاب تو نبود ز آفتاب چه نور

چو منظرم تو نباشی نظر چه سود کند

 

لقای تو چو نباشد بقای عمر چه سود

پناه تو چو نباشد سپر چه سود کند

 

شبم چو روز قیامت دراز گشت ولی

دلم سحور تو خواهد سحر چه سود کند

 

شبی که ماه نباشد ستارگان چه زنند

چو مرغ را نبود سر دو پر چه سود کند

 

چو زور و زهره نباشد سلاح و اسب چه سود

چو دل دلی ننماید جگر چه سود کند

 

چو روح من تو نباشی ز روح ریح چه سود

بصیرتم چو نبخشی بصر چه سود کند

 

مرا به جز نظر تو نبود و نیست هنر

عنایتت چو نباشد هنر چه سود کند

 

جهان مثال درختست برگ و میوه ز تست

چو برگ و میوه نباشد شجر چه سود کند

 

گذر کن از بشریت فرشته باش دلا

فرشتگی چو نباشد بشر چه سود کند

 

خبر چو محرم او نیست بی خبر شو و مست

چو مخبرش تو نباشی خبر چه سود کند

 

 

و همچنان که می رفتند٬ او‌ [عیسی مسیح] وارد دهکده ای شد. و زنی به نام مرتاه او را به خانه اش مهمان کرد.

مرتاه خواهری به نام مریم داشت که پیش پای عیسی نشسته بودو به سخن او گوش می سپرد.

اما مرتاه که گرفتار خدمت به او بود٬ بر آشفت. پس به کنار عیسی آمد و گفت:

- «مولای من! آیا اهمیت نمی دهی که خواهرم من را در خدمت گزاری به تو تنها گذارد؟ به خواهرم بفرما که بیاید و من را کمک کند!

عیسی پاسخ داد:

- «مرتاه! مرتاه! تو خود را مضطرب و نگرانِ چیز های زیادی می کنی. اما مریم بخش بهتر را برگزیده است٬ و این از او گرفته نخواهد شد.

                                                                       انجیل لوقا  باب ۱۰  ٬ آیه ۳۸-۴۲

پائولو کوئیلو

 

گاهی قوز کردن باعث تعجبم می شود و هر وقت قوز می کنم، مطمئنم یک جای کار ایراد دارد. آن وقت، پیش از آنکه دلیل ناراحتی ام را کشف کنم، وضعیت پشتم را درست می کنم و صاف و برازنده تر می شوم. وقتی پشتم را راست می کنم، پی می برم که همین تغییر شکل ساده کمکم می کند تا به کاری که می کنم، اعتماد بیشتری داشته باشم.

برازندگی و شیک پوشی را معمولا با سطحی نگری و مد بازی یکی می گیرند. اما این اشتباه بزرگی است: انسان احتیاج دارد در اعمال و حرکاتش برازنده باشد، چرا که این واژه مترادف است با خوش خلقی، صمیمیت، تعادل و هماهنگی.

موقع برداشتن مهم ترین گام های زندگی، وقار و برازندگی لازم است. البته نمی خواهیم خودمان را گول بزنیم و تمام مدت ذهنمان مشغول این باشد که دستمان را چطور حرکت می دهیم، چطور می نشینیم، چطور می خندیم، چطور به اطراف نگاه می کنیم، اما خوب است بدانیم که بدن ما هم به زبانی حرف می زند و طرف مقابل ما – او هم نا هشیارانه – آنچه را خارج از کلمات می گوییم، می شنود.