ای  زندگی   تن  و  توانم   همه   تو                     جانی و دلی  ای دل و  جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من                   من نیست شدم در تو از آنم همه تو

غیرت معشوق اقتضا کرد که عاشق غیرِ او را دوست ندارد و به غیرِ او محتاج نشود، لا جرم خود عینِ همهٌ اشیاء کرد، تا هر چه را دوست دارد و به هر چه محتاج شود، او بود.

 غیرتش غیر در جهان نگذاشت          لاجرم عینِ جمله اشیاء شد


و هیچکس هیچ چیز را چنان دوست ندارد که خودش را. بدان اینجا که تو کیستی.

... هر بار انسان با خلوص نیت در راه ایمان قدم بردارد٬ قادر است به خداوند بپیوندد و معجزه ها بیافریند... خداوند هر چند که هزار نام دارد٬ ولی باید یکی را انتخاب کنیم و او را با آن نام بخوانیم...

It is not our abilities that show what we truely are. It is our choices.

ماجرای یک فریزبی!

یک فریزبی٬
از چرخیدن در هوا خسته شده بود...
و درباره کارهای دیگری که می توانست بکند٬ کلی فکر کرد...
دفعه بعد که او را به هوا پرتاب کردند٬
چرخی زد و از آنجا دور شد...
رفت و رفت...
رفت که شیشه عینک شود٬
اما کسی نمی توانست با آن جایی را ببیند...
پس تصمیم گرفت که بشقاب پرنده شود٬
اما همه می دانستند که فریزبی است نه بشقاب پرنده.
بعد به بشقاب چینی هم راضی شد٬
اما ترک برداشت و میز شام را ترک کرد!!
برای بازگشت به میز شام خواست که پیتزا شود!
او را پختند و سر میز گاز گرفتند.
سعی کرد گرامافون شود٬
اما چرخش٬ او را به سر گیجه انداخت.
خواست لا اقل سکه دوزاری شود٬
اما برای این منظور خیلی بزرگ بود.
فریزبی٬ برگشت سر جایش
و این بار از فریزبی بودن خوشحال بود...

من هم چون باهاتون موافق بودم٬ مطلبو عوض کردم...



این خیلی خوشحاله که می بینتتون...

همونطور که قبلا گفتم٬ چون می دونم که همه مشتریای اینجا بدون استثنا تُرکند٬ برای همین راحت میگم:

به ترکه میگن اون کدوم پیامبر بود که حیوونا رو دسته دسته کرد و بردشون تو کشتی؟؟؟
میگه: ... امممم... فکر می کنم که حضرت یوگی بود!!!!!!!!!!!

نکته دیگه اینکه تا چشمان مبارک بعضی از عزیزان ....... و از این حرفا٬ من تو وبلاگ بقیه دوستان می تونم برم دیگه و احتیاجی به تعویض اینترنت نبید!!!!!