ماجرای یک فریزبی!

یک فریزبی٬
از چرخیدن در هوا خسته شده بود...
و درباره کارهای دیگری که می توانست بکند٬ کلی فکر کرد...
دفعه بعد که او را به هوا پرتاب کردند٬
چرخی زد و از آنجا دور شد...
رفت و رفت...
رفت که شیشه عینک شود٬
اما کسی نمی توانست با آن جایی را ببیند...
پس تصمیم گرفت که بشقاب پرنده شود٬
اما همه می دانستند که فریزبی است نه بشقاب پرنده.
بعد به بشقاب چینی هم راضی شد٬
اما ترک برداشت و میز شام را ترک کرد!!
برای بازگشت به میز شام خواست که پیتزا شود!
او را پختند و سر میز گاز گرفتند.
سعی کرد گرامافون شود٬
اما چرخش٬ او را به سر گیجه انداخت.
خواست لا اقل سکه دوزاری شود٬
اما برای این منظور خیلی بزرگ بود.
فریزبی٬ برگشت سر جایش
و این بار از فریزبی بودن خوشحال بود...

نظرات 11 + ارسال نظر
سینا جمعه 27 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:05 ب.ظ

خونده بودم.

نیلوفر جمعه 27 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:02 ب.ظ http://www.shabesher.blogsky.com


سلام

بازم خوشبحال فریزبی که با همون قبولش دارن

گلناز جمعه 27 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:34 ب.ظ

خیلی قشنگ بود
یاد این شعر افتادم:
آنچه شد قسمت ما روز ازل تابه نخست
سعی و ما و تو بر آن ذره ای افزون نکند

مرسی از شعرت:)

امین ابراهیمی جمعه 27 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:48 ب.ظ http://khoobyaabad.blogspot.com

این فریزبیتون یخ کنه!!!

علی شنبه 28 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:10 ق.ظ http://www.aliweblog.com

منم از اینکه دوباره فریزبی شدی خوشحالم:)

مصطفی شنبه 28 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:34 ق.ظ http://mocmousavi.persianblog.com

ناقلا نکنه دوباره می خوای فریز بی بشی؟!!!

نکته رو گرفتی:)

وحید و عمه مرجان شنبه 28 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:34 ق.ظ

سلام فریزبی
ما هم یک فریز بی میشناسیم که خیلی دوست داره که فوتبالیست بشه و هر دوشنبه میاد و تمرین میکنه.
هی تو زمین می چرخه ومی چرخه و... تا موفق میشه به خودشون گل بزنه.
می دونی فریز بی هم فریز بی های قدیم.
تا دوشنبه !!


اولندش ای وحید ! تو میپری؟؟؟ ای مهندس!! باز هم می پری؟؟؟ خوبه ما هم تیمی تپرتیدیم این دفعه!!!
بعدمندشم که ای مرجان!! عمه هاتون اومدن؟؟ یا رفتند؟؟؟

مصطفی شنبه 28 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:43 ق.ظ http://mocmousavi.persianblog.com

اطلاعیه:
عکس زیر متعلق به جوانی است کامکار که نزدیک به چندین سال است که مفقود شده شایان ذکر است ایشان از ترس دادن شام به دوستانش از دیدین و نظر دادن در وبلاگ آنان خود داری میکند و مشکل را به سرور نسبت میدهد ایشان پس از انجام مراسم کلاهبرداری اینترنتی به سبک خودش و اغفال و ارعاب و اخاذی چند صباحی است که خود را از نظرات عموم مخفی نگه داشته و از دادن شام به این رفیقان شفیق خود داری نموده و حتی این موضوع مهم را کتمان میکند بدینوسیله کلیه افرادی که وی را مشاهده نمودند به نزدیک ترین مراتب انتظامی اطلاع دهند تا با وی برخوردی قاطع شود.

باتشکر روابط خصوصی وباگیان شام خور

نوشین شنبه 28 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:50 ق.ظ http://Matarsakkoochooloo.persianblog.com

تکراریه !!!

ببخشید.

ساناز شنبه 28 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:16 ق.ظ http://www.frosty-sun.com

من اول "فریزبی" رو خوندم "فریزری"!!! ولی بعد که شعرش اصلا معنی نداد دوباره خوندم دیدم نوشته "فریزبی"!!!
خوب بابا ساعت ۳ نصفه شبه! از چشمای من چه انتظاری دارین!

حیف اون دانشگاه که تو قبول شدی!!!!!

بهاره شنبه 28 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:31 ق.ظ http://tanha-yek.blogspot.com

ا چه خوشگل و چه تازه !‌
همه آدما هم میگردن که آدمای دیگه باشن غافل از اینکه ...

سلام سلام:)
چه خوب فارسی تایپ کردن یاد گرفتی:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد