جمعه، 19 اردىبهشت، 1382

زهد آن نیست که تو صاحب چیزی نشوی
زهد آن است که چیزی نشود صاحب تو

جمعه، 19 اردىبهشت، 1382

من اصلا حوصله و وقت توضیح دادن این مدتو ندارم چون فکر کنم یه سال طول بکشه این چند روزو تعریف کنم. فقط می تونم بگم ....................... نه چیزی نمی تونم بگم.
از این که دشمنان اسلام هم هی دایم توط‌ئه می کنن تا من هی وبلاگ نداشته باشم هم عذر می خوام زیاد زیاد..

چهارشنبه، 17 اردىبهشت، 1382

نخست خلاصه اخبار:
رئال٬ صبح زود٬ شلوغ٬ دانشگاه٬ کارگاه٬ مهران٬ نهار٬ استاتیک٬ استاتیک٬ هورا٬ پیکان٬ خاموش٬ خونه٬ نهار٬ باچگاه٬ حکم.............
اینک مشروح اخبار:
دیشب با اینکه چون رئال بازی داشته بید٬ خواب وجود نداشته بید٬ صبح زوت ولی مثل دسته گل وا شدم. دانشگاه باید می رفتم ساعت ۸:۳۰ زمین سه گوش٬ کارگاه سیستمهای هیدرولیک و نیوماتیک با استاد بلامنازعش آگای (زبان اصلی خوانده شود) ... . کلللللللی شلوغ بید. نتیجه اینکه با نزدیک یه ربع تاخیر رسیدم٬ دیدم یه نفر بیشتر تو کارگاه نیست!!!!!!!!!!!! این کارگاه ۴ نفریم که امروز دو نفر بیشتر نیومده بودیم. از آگای استاد ... نمی تونم چیزی بگم چون زبان گاسمه (از قاصر بیشتر). زودتر از معمول تعطیلمون کرد چون جلسه داشتن. برای همین منم که همش داشتم چرت می زدم کلی خوش به حالم شد.
رفتیدم دانشگاه دنبال مهران که مثل همیشه (از کثرت بچه معروفی) به سرعت پیدا شد. قرار بود منو استاتیک بخونونه. رفتیم٬ کمی خوندیم٬ من طبق معمول گرسنم شد٬ نهار خوردیم٬ استاتیک در وکردیم٬ کلاس استاتیک رفتم و آنجا بود که: هوووووووووووووووووووووووووووووووووریا زندگی شیرین می شود. امتحان استاتیک هفته آینده عقب افتاد. حالا نمایشگاه به من لبخند زد و دیگه هر روز می تونم برم نمایشگاه.
تو راه برگشتن تو همت یه پیکانه آتیش گرفته بود٬ داشت جزغاله می شد که خاموشش کردن.
اومدم خونه بازم نهار خوردم........ بعدش رفتم باچگاه استادمون تا بعد از گذشت حدود ۸ ماه حکم فدراسیونی دان یک فول کنتاکت کاراته مو که بالاخره حاضر شده بود بگیرم......
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد