مناجات اول

ای همه هستی ز تو پیدا شده      
خاک ضعیف از تو توانا شده

زیر نشین علمت کاینات      ما به تو قاءم، چو تو قاءم به ذات

هستی تو صورت پیوند نی      تو به کس و کس به تو مانند نی
آن چه تغیر نپذیرد تویی       وان که نمرده است و نمیرد تویی

ما همه فانی و بقا بس تراست      ملک تعالی و تقدس تراست

خاک به فرمان تو دارد سکون      قبهء خضرا تو کنی بی ستون

جز تو فلک را خم چوگان که داد؟      دیگ جسد را نمک جان که داد؟

چون قِدمت بانگ بر ابلق زند      جز تو که یارد که اناالحق زند

رفتی اگر نامدی آرام تو      طاقت عشق از کشش نام تو

تا کرمت راه جهان بر گرفت      پشت زمین بار گران بر گرفت

گر نه ز پشت کرمت زاده بود      ناف زمین از شکم افتاده بود

عقد پرستش ز تو گیرد نظام      جز به تو بر، هست پرستش حرام

هر که نه گویای تو، خاموش به      هر چه نه یاد تو فراموش به
...
نظامی گنجوی




من امروز حداقل ۱۵ ساعت تو ترافیک بودم از خونه به دانشگاه و بالعکس.... جاتون خالی که خیلی خوش گذشت...
فقط می خوام به طور مختصر کمی از قانون مسافر کشی ( نخشوزن مسافر کش خطی بگم)...
طبق قانون رسمی مسافر کشهای خطی٬ استفاده از پدال ترمز تا جایی که منجر به مرگ حتمی نشه٬ اجباری نیست... و بین پدالهای موجود٬ گاز حرف اول و آخر رو میزنه...( البته گاز گرفتن برای مسافران هم توصیه میشه که بتونن به اعصابشون مسلط شن )... استفاده از پدال گاز بسیار توصیه شده... و از اون به عنوان ترمز متعارف برای سایر ماشینها استفاده میشه... چه وقتی که کسی یا چیزی بیاد جلوشون که با گاز دادن بیشتر دورش میزنن٬ و چه جلوشون باز باشه که باز هم دورش میزنن ( بر وزن هر چه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمکش میزنند)......... همینطور در آیین نامه خطی ها اومده که فاصله استاندارد در سرعتهای پایین با ماشین جلویی٬ از چند میلیمتر نباید بیشتر بشه و در سرعتهای بالا هم بستر از یک متر نشه..... در مواردی هم مشاهده شده که حتی این فواصل میلیمتری هم رعایت نشده و در عین نا باوری از زیر ماشین ها و عوابر محترم (جمع عابر) و در مواقعی دیده شده از توی ماشین جلویی عبور می کنند!!!!!!
در مورد دنده هم باید بگم که هر چه دسته بیل تر باشه٬ افتخارش بیشتره و این افتخار وقتی بیشتر میشه که مسافر بدبختی که وسط نشسته باید ملق بزنه تا آقای رارنده دنده عوض کنن...
اگه بازم سوال داشتین تا این کتاب قوانین دستمه بپرسین...


بایزید گفت: سی سال بود تا من گفتم: چنین کن و چنان ده. چون به قدم اول معرفت رسیدم٬ گفتم: الهی تو مرا باش و هر چه خواهی کن.