از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب
پشتِ ستون سایه ها روی درخت شب
می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب
می دانم آری نیستی اما نمی دانم
بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب
هر شب تو را بی جست و جو می یافتم اما
نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب
هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب
ها... سایه ای دیدم! شبیه ات نیست اما٬ حیف
ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه!
بشکن قُرُق را ماه من! بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب
ای ماجرای شعر و شب های جنون من
آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب
بابا عشق و عاشقی بنویس
بابا برگشت به دنیای وبلاگ
من که گفتم ....بسوزه پدر عاشقی !!!
ای ماجرای شعر و شبهای جنون من/آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب......وای که من این شعرو چقدر دوست دارم...مسعودجان!نمیدونم چرا با خوندن این شعر یه دفه بغض گلومو گرفت...
آخ که چقدر گیر این می افتیم:
هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب
سلام مهندس...
خیلی با حال بود........دیگه نمی تونم ادامه بدم.....نگیر آقا نگیر!
سلام سلام :))
Shere khubi bud man vaghean lezat mibaram ...:D
chah chah ke cheghad ziba bood
khaste nabashi
خوشم میاد که اساسی رفتی دنبال عشق و عاشقی.همین جوری میشه که انسان مجبوره در مورد فوتبال نظر بده. کارشناس گرامی دنبال کار دیگه اس!
این فلق است یا شفق...
بنام پروردگارم
دیدم به خواب دوش که ماهی بر امدی
کزعکس روی او شب هجران سر امدی
تعبیر رفت یار سفر کرده می رسد
ای کاج هر چه زودتر از در در امدی