همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم حـرام دارم با مـردمـان سخـن گفـتـن و چـون حدیث تو آید سخـن دراز کـنم هـزار گـونه بـلنگـم بـهر رهــم که برنـد رهی که آن بسوی تست تـُرکتـاز کنم
امیر مسعود
شنبه 14 آذرماه سال 1383 ساعت 11:13 ب.ظ
تق تق تق صابخونه ام...وا کن داداش. امیر مسعود جونم چطوره؟ شعره عمیقی بود. حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که صابخونه سخن مستجر نگه دارد. پیروز باشی و پر امید.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام سلام سلام:)
بله بله !!
تازگی شعرات خیلی وصف حال شده:)اینجوری بیشتر لذت میبرم از خوندنشون.
خیلی خیلی دوس داشتنی بود:)
تق تق تق
صابخونه ام...وا کن داداش.
امیر مسعود جونم چطوره؟ شعره عمیقی بود.
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که صابخونه سخن مستجر نگه دارد.
پیروز باشی و پر امید.