سلام
من گلناز ام و چون تو مسابقهء هر کی وبلاگش رو زود تر آپدیت کنه شاه جهانه
مقام اول رو کسب کردم!!!
صاحب خونهء محترم اینجا (آقای امیر مسعود)کلید اینجا رو به من حقیر دادند
تا در نبودشون  اینجا رو نیز همچون وبلاگ  خودم آپدیت کنم
حالا خداییش خوبه کلیدش رو پس ندم؟؟؟
اگه بگید من اینجا چی کار کنم و از چی بنویسم آفرین
خوش باشید

چند نکته مهم!!

سلام سلام.
اولا که رونالدو کیه تا من هستم.
اولا که من دارم می رم مسافرت.
اولا که چون نهضت همیشه ادامه دارد٬ وبلاگم این چند روز تعطیل نخواهد بود.... از گلناز خواهش کردم که در این جا رو باز نگه داره...... البته امیدوارم یه کار نکنه که وقتی برگشتم دیگه نوشته های من از چشتون افتاده باشه.
اولا آخر هم اینکه این جا رو بی کامنت نذارین.

راستی..... خودمم آغ بابام؟؟؟؟؟ نه خیرم گول خوردین. میخواستم بگم که مهران دوباره برگشت این دفعه در دو جبهه. دیدین من گفتم که سرمو میدم اگه این بر نگشت!!!

وای خدای من!!!

نمی دونین چقدر افتخار داره آدم با یه شخص معروف دوست باشه... معروف که میگم فکر نکنین از این معروف الکیا که همه بلدن و همه هستن.... دو نفر می شناسنشون بهشون میگن معروف... نه!!!!!! یه معروف تمام عیار.... از اون معروفا که خیلی معروفن. از اون معروفا که تو خیابون دارن راه می رن٬ همه می خوان ازشون امضا بگیرن.... از اون معروفا که به خاطر معروفیت بیش از حدشون یه وقتا امضا نمیدن.... نمی ذارن باهاشون عکس بندازی (چون قراره عکسشون روی جلد همه مجله ها بیفته)......
خلاصه نمی دونین چقدر باعث افتخاره ..... نخ سورن اینکه شما قبل از اینکه بدونین این آدم چقدر «معروف بعد از اینه» باهاش دوست باشین..... این فوق العاده است.... می تونین تصور کنین شما هم اینجوری نیمچه معروف میشین.... وقتی مردم میان٬ دورش جمع میشن٬ هر کی یه چیز می خواد٬ یکی مصاحبه٬ یکی می خواد امضا بگیره..... شما کافیه اونجا باهاش باشین و مردم شما رو ببینن و این خودش کلیه.
نمیدونین چقدر با کلاسه وقتی حتی شما هم می خواین ازش امضا بگیرین٬ به شما بگه « نِه » و بهتون امضا نده هر چقدرم خواهش کنین....... وای نمیدونین....... الان که فکر می کنم می بینم که اگه دقت می کردم از اولشم معلوم بود..... اصلا داد میزد که این با بقیه فرق داره.... ولی خوب من با تجربه کمم٬‌زود تر تشخیص نداده بودم..... یعنی اصلا باورم نمی شد که بخت یهو این طوری به آدم رو کنه........
وای نمیدونین چقدر با کلاسه وقتی فهمیدین این همه معروفه٬ براش آب پرتقال بگیرین و اون قبول کنه..... ازتون بخواد که آب پرتقال رو به جای نی٬ با پوست نی بخورین  
نمیدونین چقدر با کلاسه که دستگاهتون برای چند روز دست یه آدم معروف باشه تا براتون توش بخونه...........
نمیدونین چقدر با کلاسه که حتی وقتی که میشه با هم برین خونه٬ آژانس خودش بدونه و بیاد دنبالش........... وای این دیگه آخرشه.............
بازم نمیدونین چقدر با این کلاسه که آدم سر کلاس موتور جت از بچه معروفی کس دیگه بنویسه (و احسان بغل دستیش به عقلش شک کنه).......
به من سفارش اکید شده که به هیچ وجه از این شخص معروف٬ آثارش٬ عوامل موفقیتش و ......... هیچی نگم. بازم خودتون قضاوت کنین که این چقدر با کلاسه و تا چه حد خضوع و فروتنی و مردمی بودن این معروف رو میرسونه که حاضر نیست اسمش فاش شه.
البته این پنهان موندن مثل خورشید پشت ابر میمونه... یعنی در نهایت به هیچ عنوان پنهان نمی مونه...............
فقط خودتونو جای من بذارین.....................

ما کار  و  دکان  و پیشه  را  سوخته ایم          بیت   و  غزل  و  دو بیتی   آموخته ایم
در عشق که او جان و دل و دیده ماست          جان و دل و دیده هر سه را سوخته ایم


دلدار  اگر  مرا   بدراند   پوست            افغان نکنم  نگویم  این درد  از  اوست
ما را همه دشمنند و تنها او دوست      از دوست به دشمنان بنالم نه نکوست

بخروشیدم  گفت  خموشت  خواهم               خاموش شدم  گفت  خروشت خواهم
بر جوشیدم گفت که نی ساکن باش              ساکن گشتم گفت به جوشت خواهم

سلام سلام. من امشب آپدیت نمی کنم دیگه!!! چه معنی داره آدم دیگه این همه خوش قول باشه و هر شب آپدیت کنه؟!؟! اونم بین یه سری آدم نا آپدیت و نا کامنت!!!! الان بین همسایه های من فقط علی خوش قوله و هر شب آپدیت می کنه اونم شاید چون اول کارشه....... بعضی ها که اسم نمی برم و اصلا نمی گم که اول اسمشون پنیر ورقه ای بهروزه٬ که آپدیت نمی کنن هیچی٬ از روی چشم هم چشمی چون خودشون کامنت نداشته بیدن٬ کامنت هم نمی دن...... بعصی ها که اول اسمشون امین خاکی یه حالا اگه آپدیت نمی کنن ولی دستشون درد نکنه هر روز کامنت می دن...... بعصی ها از وبلاگ نویسی موقتا خداحافظی می کنن و کامنت بدون اسم میدن...... خورشید یخ زده نه خودش می نویسه و نه کامنت میده.......
حالا من چرا باید هر شب آپدیت کنم؟؟؟؟؟؟؟ امروزم که یا یه کم درس خوندم یا پای اینترنت چیز دانلوووووووووود می کردم (امروز روی هم رفته بیش از ۷۵ مگا بایت receive داشتم). 
پس من امشب هیچی نمی نویسم. اصرار هم نکنید٬ نمی نویسم که نمی نویسم.


شنوندگان عزیز٬ بینندگان محترم٬ خوانندگان گرامی٬ خونه دار و بچه دار..... به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه کنید:
سرکار ساناز٬ در نتیجه تلاش ها و مداومت های بی وقفه  و وبلاگ ننویسی های خود٬  در University of Toronto قبول شد و جا داره من از اینجا از طرف همه بهش تبریکات فراوان عرض کنم و موفقیت های پی در پی آرزو کنم.

ای  دل چه  اندیشیده ای  در عذر  آن  تقصیر ها
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا

زان سوی او چندان کرم٬ زین سو خلاف و بیش و کم
زان سوی او چندان نعم ٬ زین سوی  تو چندان  خطا

زین سوی تو چندین حسد ٬  چندین  خیال و  ظن  بد
زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا

چندین چشش از بهر چه؟ تا جان تلخت خوش شود
چندین  کشش از بهر چه ؟ تا  در  رسی  در  اولیا

از بد پشیمان می شوی الله گویان می شوی
آن  دم  تو را  او می کشد  تا  وا رهاند  مر ترا

از جرم ترسان می شوی٬ وز چاره پرسان می شوی
آن  لحظه  ترساننده را  با  خود  نمی بینی  چرا؟

گر چشم تو بر بست او چون مهره ای در دست او
گاهت  بفلطاند  چنین   گاهی  ببازد  در  هوا

گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن
گاهی نهد در جان تو   نور  خیال  مصطفی

این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان به ناخوشان
یا  بگذرد   یا  بشکند   کشتی  در  این  گردابها

چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان
کز  گنبد هفت آسمان  در گوش  تو  آید  صدا

بانگ شعیب و ناله اش وان اشک همچون ژاله اش
چون شد  ز حد  از آسمان   آمد سحرگاهش  ندا:

گر  مجرمی  بخشیدمت   وز  جرم  آمرزیدمت
فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا....
                          
 « مولانا »